مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • افغان | افغان \afqān\، به‌ تعبير نوين‌ و عام‌، نامِ هر يك‌ از شهروندان‌ افغانستان‌ (ه‍ م‌) از هر قوم‌ و قبيله‌ و دين‌. اين‌ تعبير در قانون‌ اساسی‌ مصوب‌ 1343 ش / 1964 م افغانستان‌ (مادۀ 1) آمده‌ بود؛ در قانون‌ اساسی‌ مصوب‌ 1356 ش / 1977 م نيز با تكيه‌ بر اين‌ مطلب‌ همۀ شهروندان‌ كشور از نظر حقوق‌ و وظايف‌ در برابر قا...
  • افغانستان | افغانستان \afqānestān‌\، کشوری در غرب آسیا، میان ایران و پاکستان.
  • افشار | افشار \afšār\، نام‌ يك‌ گروه‌ بزرگ‌ قومی ـ عشايری از اقوام‌ ترك‌‌زبان‌ ايران. افشار در متنهای قديم‌ به‌ صورتهای اَوْشار (بدرالدين‌، 20؛ ابوالغازی، 27)، اَوشر (رشيدالدين‌، 1 / 40)، اَوْشَريّه‌، اوشاريه‌ و افشاريه‌ (ابن‌‌تغری ‌بردی، 14 / 48؛ مقريزی، 4(1) / 86، 126، جم‍ ؛ قلقشندی، 7 / 282) نيز آمده‌ است‌.
  • افلیلی* |
  • افلاک* |
  • افلاک، علم* |
  • اقامه* |
  • افندی، عبدالله | عبدالله بن عیسی بن محمد صالح اصفهانی جیرانی (1066-1130ق / 1656- 1718م)، جامع منقول و معقول و متخصص در كتاب‌شناسی و تراجم علما. وی در خانواده‌ای متمكن، اهل فضل و تبریزی تبار (منتسب به جیران محله ــ از محلات قدیم تبریز، قس: ساعدی، 3) در اصفهان متولد شد. پدرش میرزا عیسى بیك، عالم و مروج علم بود و همۀ نزدیكان و خ...
  • افندی | از القاب و عناوین رایج در امپراتوری عثمانی كه اصلاً از آفنتس بیزانسی، و این یكی از یونانی كهن آوثنتس به معنی «آقا، سرور، ارباب» گرفته شده است (EI1, III / 4؛ لیدل، 275).
  • افوه اودی | صلائة بن عمرو، شاعر یمنی دوران جاهلی. مأخذ عمدۀ زندگی او، همان چند روایتی است كه ابوالفرج اصفهانی در اغانی آورده، اما قطعات و ابیات پراكندۀ او را در آثار پیش از اغانی، چون الحیوان و البیان جاحظ، یا عیون الاخبار و الشعر و الشعراء ابن قتیبه می‌توان یافت. كنیه‌اش ابوربیعه بود و از آنجا كه لبانی درشت و دندانهایی ...
  • افنی | یا ایفنی، منطقه‌ای در جنوب مغرب (مراكش)، در ساحل اقیانوس اطلس كه بیش از یك سده (1860- 1969 م) مستعمرۀ اسپانیا بود.
  • افلیمون | سیماشناس یونانی سدۀ 2 م و مؤلف اثری در همین فن. در فهرست ابن‌ندیم نام او به‌عنوان مؤلف كتاب الفراسة، قلیمون (و در برخی نسخ كلیمون) ضبط شده كه بی‌گمان خطای كاتبـان است (ابن ندیم، 376، چ فلـوگل، 314؛ نیـز نك‍ : فلوگل، 155). وی در لاذقیه زاده شد و در ازمیر شهرت یافت (سارتن، «مقدمه ... »،I / 267,271).
  • افیون قره حصار | افيون قره‌حصار \afyūn qara(e)-hesār\، شهر‌ و استانی ‌به همین نام‌ در غرب آناتولی‌ در تركيه.
  • افلاق | یا اَفلاق، نام تاریخی سرزمینی در جنوب رومانی میان رشته كوههای كارپات و رود دانوب.
  • افلوطین | یا فلوطین، پلوتینوس (205-270 م)، فیلسوف بنیان‌گذار مكتب نوافلاطونی. وی نزد فیلسوفان اسلامی مشهور به «الشیخ الیونانی» است، اما نام او در الفهرست ابن ندیم (ص 315)، و سپس در یك نوشتۀ محمد بن زكریای رازی به شكل فلوطینس آمده است (ص 121). قفطی نیز از فلوطین نام می‌برد و می‌نویسد كه افزون بر شرح برخی از آثار ارسطو، ...
  • اقانیم ثلاثه* |
  • اقدسی مشهدی | محمد (د 1002 ق / 1594 م)، از شعرای عهد صفوی. او در مشهد زاده شد (نك‍ : اوحدی، 170؛ گلچین، 14، 18؛ قس: فخرالزمانی، 235، كه زادگاه وی را سبزوار ذكر كرده است). سال ولادت وی دانسته نیست، اما از آنجا كه درگذشت او را در 26 سالگی نوشته‌اند (نك‍ : اوحدی، 171؛ نفیسی، 1 / 517)، ولادت وی می‌بایست در 976 ق / 1568 م باشد.
  • اقرابادین* |
  • اقبالنامه نظامی* |
  • اقریطش* |
  • اقیبل قینی | قیبل بن شهاب كلبی (بلاذری، 5/ 358) یا اقیبل ابن نَبهان بن خُنُف (آمدی، 25)، از شخصیتهای مبهم عصر اموی (د اواخر سدۀ 1 ق). وی را بدین سبب كه به بنوقَین بن جَسر منسوب بود، قَینی می‌خواندند (بلاذری، همانجا). به خصوص یك قطعه ــ خواه جعلی خواه واقعی ــ كه در اثنای حملۀ حجاج به مكه سروده شده، و سرانجامِ سرگذشت اقیبل...
  • اقنوم* |
  • اکبرآباد هند* |
  • اکبر* |
  • اکبربن اورنگ زیب* |
  • اکثم بن صیفی | از مشایخ عرب جاهلی ـ مخضرم از قبیلۀ بنی‌تمیم. از زندگی او چندان اطلاعی در دست نیست و آنچه هست، با افسانه درآمیخته است. وی به داشتن عمر دراز مشهور بوده (كلبی، 269)، و از او با عنوان «حكیم» یـاد شده است (نك‍ : ابن درید، 207).
  • اقصری | ابوالحجاج یوسف بن عبدالرحیم بن غُزی قرشی مهدوی (د 642 ق / 1244 م)، عارف، زاهد و از مشایخ صوفیۀ مصر، منسوب به اقصر، شهری در سواحل شرقی رود نیل. از تاریخ ولادت و جزئیات زندگی او اطلاع دقیقی در دست نیست، تنها می‌دانیم كه ابتدا به شغل دیوانی اشتغال داشته، سپس به تصوف روی آورده، و مرید عبدالرزاق، شاگرد ابومَدین مغ...
  • اکدریه* |
  • اکرمان* |
  • اکرم بی* |
  • اکراد* |
  • اکسوم* |
  • اقیشر | مغیرة بن عبدالله، یا مغیرة بن اسود (د ح 80 ق / 699 م)، از تیرۀ خُرَیم از قبیلۀ اسد، شاعر بنی امیه. به شهادت شعرهایی از خود او، كنیه‌اش ابومُعرِض بود (ابن قتیبه، 352؛ ابوالفرج، 11 / 251؛ نویری، 4 / 52). به گفتۀ منابع، وی را بدان سبب اقیشر خوانده‌اند كه چهره‌ای سرخ گون (اقشر) داشته است، اما این لقب وی را خوش نم...
  • اکلیل* |
  • اکلیل جنوبی* |
  • اکلیل شمالی* |
  • اکمل | اكمل‌الدین محمدبیگ بدخشی (1054-1130 ق / 1644- 1718 م)، شاعر پارسی‌گوی و عارف كشمیری. وی از اعقاب خواجه احمد یسوی بود. نیاكان او از تاشكند به بدخشان مهاجرت كرده، و در زمان اكبرشاه به دهلی آمده بودند. محمدبیگ در كشمیر به دنیا آمد (غلام سرور، 2 / 366؛ دیده مری، 472؛ ظهورالدین، 3 / 619؛ آفاقی، 82). ملك محمدخان، ج...
  • الاکلیل في الانساب* |
  • آخور سالار | آخورْسالار، یا آخُرسالار، آخور سَلار، آخُر سَلار، سالارِ آخور، سالارِ آخُر، اَمیر آخور، میرآخور، آخته بَیگی، آخته‌چی، اَختاجی، اَقتاجی، اَقتَچی، اصطلاحی در تشكیلات حكومتی و دربارهای ایران و دیگر سرزمینهای اسلامی، به معنی رئیس پرستاران ستور، به‌ویژه اسب، و سایسان و مهتران در دربار و متصدی خدمات و امور مربوط به...
  • آجودان باشی | آجودان‌باشی، اسماعیل خان فرزند میرزا علی‌اكبر خان (1265-1327ق / 1849-1909م)، افسر و سیاست‌پیشۀ دورۀ قاجاری از روزگار ناصرالدین شاه تا پایان كار محمدعلی شاه. نخست افسر توپخانه بود و در 1320ق / 1902م، به دریافت لقب «سیف‌السلطنه» نایل گردید. میرزا اسماعیل خان در 1300ق / 1883م، با درجۀ سرتیپ اولی، مانند پدر، آجود...
  • آثار علوی | آثارِ عُلْوی، رساله‌ای در بیان اسباب و علل وقوع حوادث جوّی و پدیده‌های زمینی به زبان فارسی، نوشتۀ خواجه ابوحاتم مظفر بن اسماعیل اَسْفزاری، منجم و ریاضی‌دان ایرانی (د ح 515 ق / 1121م). ابوحاتم كه كتاب را به مولانا نظام‌الدین فخرالملك فرزند خواجه نظام‌الملك طوسی اهدا كرده، دربارۀ سبب نگارش و موضوع آن در دیباچه ...
  • آتشی | 1. میرزا حسن، شاعر سدۀ 13ق / 19م، كه خود را سلمی، سلیمی، عبدی و قاسم نیز می‌نامید (آستان قدس، 7 / 346؛ منزوی، 4 / 2747،‌ 2748). وی سرایندۀ منظومه‌ای به نام جنگ‌نامه، در شرح نبردهای حضرت علی(ع) و مناقب ائمۀ شیعه است. بخشی از این منظومه مثنوی و در بحر متقارب و بخشی دیگر به صورت قصایدِ سست و مفصل است (صفا، 390؛ ...
  • اطعمه و اشربه | عنوان بابی از ابواب فقه كه به بحث دربارۀ احكام خوردنیها و نوشیدنیها اختصاص دارد. احكام مربوط به خوردنیها افزون بر این باب، در باب صید و ذباحه، همچنین به مناسبتهایی در ابوابی چون طهارت، حج و مكاسب نیز مورد بحث قرار می‌گیرد؛ ولی عموماً در ابواب یاد شده از حرمتهای عارضی بحث می‌شود، در حالی كه در باب اطعمه و اشرب...
  • اضمار | در لغت به معنی پوشاندن و پنهان داشتن است، اما در نحو، عروض، بیان، حدیث و منطق معانی اصطلاحی یافته است.
  • اطفال | در اصطلاح كلامی، عنوان مباحثی است دربارۀ تعذیب كودكان كه از قرن اول هجری به بعد عرصۀ مناقشه و گفت‌وگو بوده است. پیدایش اینگونه مباحث را می‌توان نتیجه و پیامد سؤالاتی از این قبیل دانست: «اگر كودكان پیش از بلوغ از دنیا بروند، در آخرت چه حكمی دارند؟». بدین‌سان، مسائلی از این دست از سویی با مسألۀ عدل الٰهی و از س...
  • اضطرار | اصطلاحی فقهی، به معنی حالتی كه شخص بر اثر تنگنا، ناگزیر می‌شود از میان دو ضرر یا دو فاسد، خفیف‌تر را برگزیند. اضطرار در لغت مصدر باب افتعال از ریشۀ «ضرر» به معنی ناچار بودن از پذیرش ضرر، یعنی آسیب و گزند، و «ضرورت» اسم مصدر آن است (ازهری، نیز ابن منظور، مادۀ ضرر؛ راغب، 302-303).
  • اصیلا | شهر بندری در شمال كشور مغرب در ساحل اقیانوس اطلس. نام این شهر كه گفته می‌شود به معنی «نیكو»ست (ابوعبید، 2 / 792)، در منابع اسلامی به صورتهای گوناگون ازجمله ازیلا (ازیلى) (ادریسی، 2 / 530؛ لئون، 1 / 311؛ ابن حوقل، 1 / 60، 61)، اصیلى (ادریسی، همانجا؛ ابوعبید، 2 / 762)، اصیله (ابن‌فرضی، 249؛ ابوعبید، 2 / 790؛ ضب...
  • اضداد | جمع ضد، واژه‌هایی كه در زبان عربی بر دو معنای متضاد دلالت می‌كنند. لغت‌شناسان اضداد را نوعی اشتراك لفظی می‌دانند با این تفاوت كه در اشتراك لفظی یك واژه در معانی مختلف به كار می‌رود بدون آنكه تضادی میان آن معانی وجود داشته باشد، اما در اضداد دو معنی با یكدیگر كاملاً متضادند (سیوطی، 1 / 387).
  • اصول موضوعه | اصطلاحی در منطق، به معنی قضایایی كه در علمی خاص، درستی آنها بدون استدلال مسلّم گرفته می‌شود و مبنای استنتاج قضایای دیگر قرار می‌گیرد. هر علمی مشتمل بر شماری از قضایاست كه اثبات آنها در آن علم امكان‌پذیر نیست، اما مجموعۀ قضایایی كه درآن علم اثبات می‌گردد، در آغاز متكی به آن قضایای اثبات نشده است. چنین قضایایی ...
  • اضافه | اصطلاحی در دستور زبان: 1. در دستور زبان فارسی، 2. در صرف و نحو عربی:

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: